طلیعه ظهور
بیا که شب و روز تورا انتظار می کند
لاله برای آمدنت زار زار می کند
بیا ای خورشید قلب زمان
که قلب ها تورا انتظار می کنند
گویند تو پنهانی در این دنیای سرد
بیا که چشم ها تورا انتظار می کنند
بیا که دگر سرو ، همیشه بهار نمی ماند
بیا که سرو ها تورا انتظار می کنند
درختان خشگ درزمستان مرگ
با شاخه شاخه های خشگ ، تورا انتظار می کنند
بیا ای تجلی معنای عشق بیا
که عاشقان حقیقی تو را انتظار می کنند
ما را بی تو در این سرا دگر سودی نیست
بیا که این خاکیان خسته تورا انتظار می کنند
شب بلندیست این دنیای پر ستم
بیا که شب هم، روز را انتظار می کند
بیا که وسعت شعرم در مقام تو گم شد
بیا که شعرها تو را انتظار می کنند
بیا که ظلم بد دلان، جهان را گرفته است
ای طلیعه ظهور، بیا که جهان تورا انتظار می کند
کلمات کلیدی: هنرکده نقاشی کهنموئی
ای کاش سواربر ا رابه خورشید
د ر گند م زار می تاختم
باید فهمید کدام رنگ چه بویی دا رد
من رنگ سا ده نیلی را د وست دارم
همیشه می خواستم آغازهرسال ، بر سر سفره عید همه باشند
د ست به د ست هم دعای تحویل سال را بخوانیم
د وست داشتم کوله ای به وسعت زمین داشته با شم
تا آنرا پر از صفا کنم ، بر سر هر خانه بروم ، قسمتی از کوله بارم را به آنها بدهم
چه خوب می شد روزی از سال همگی
نامه د لهایمان را د ر بطن یک باد باد ک ، به آسمان می سپرد یم
محمد ا فشانی
کلمات کلیدی: هنرکده نقاشی کهنموئی