یه نمره بیست برای درس ساده تاریخ
زنگ قبل درس جالبی داشتیم ، درسی راجع به باکتریها که بعداز یه مدتی که کنار هم زند گی میکنند. ماده ای برای نابودی هم می سازند ماده ای شبیه به الکل، که باعث نابودیشون می شه . فهمیدم عامل مهم نابودی هر موجودی خودشه ، فهمید م اما باور نکردم هیچ وقت باورنمی کنم که آدما با حیوونا و موجودات د یگه فرقی نکنن… تاریخ و ورق بزن . زنگ بعد تاریخ داریم ، تو راحت تاریخ و ورق می زنی اما تاریخ به همین راحتی ها رقم نخورده . صفحه به صفحه ی تاریخ جنگ است و جنگ . چقدر کم جا می گیره تعداد کشته ها رو نوشتن ، چقدرکم جا می گیره تو یک صفحه روزهای سخت آدمای دیروز و برای عبرت آدمای امروز نوشتن . تاریخ کشتار ، تاریخ مرگ ، تاریخ کشتن... یک ساعت یک روز یک سال یک قرن ، راحت نوشته می شه ، اما سخت باید حسش کرد . هر روز جنگ هر روز طعمه شدن ، طعمه شدن آدمایی برای خواسته ی آدمای دیگه مردن برای جاه طلبی و طمع . چقدر بی ارزش ، انگار اصلا زنده نبودن ، آدم نبودن ، روح نداشتن چقدرساده ، چقدر ساده نوشتن درس ساده ی تاریخ رو ، که سخت ترین درس برای آدمایی بوده که توی تاریخ زندگی می کردن . تو کتاب تاریخ زمان چه زود میگذره و آدما چقدر زود پیر میشن و زندگی چقدر زود از بین میره . کشتار، جنگ ، کودتا ، جنگ جهانی اول، دوم، هزارم اینم تیترای درشت درس ساده تاریخ . عجب سرگذشت پاکی برای آدما ، عجب گذشته شیرینی، واقعا که آفرین، یه نمره بیست برای درس ساده تاریخ.
آدما پول رو درست کردن برای اینکه پول نوکرشون باشه ! حالا همون آدما خودشون شدن نوکر پول !!!
جنگ به خاطر پول ، کشتار به خاطر پول ، کلاشی ، کلاه برداری ، دروغ و نیرنگ به خاطر پول . همان پولی که یک زمانی به قول بعضی ها چرک دست بود !!!!!!
کلمات کلیدی:
چه کلمه زیبائی ، آدم اینروزها وقتی که این کلمه رو از دهن بعضی ها توی این دوره زمونه میشنوه . واقعاً به فکر فرو میره و بعضی وقتها خندش میگیره از این آدما که این کلمه رو هی تکرار میکنن و هی از بی عدالتی دیگران حرف میزنن . اگه میخوای یه چشمه از این عدالتو ببینی دنبال من بیا ، تا ببینی دور وبرت چقدر عدالت ریخته . مواظب باش ! مواظب باش که تو این همه عدالت غرق نشی.
میخوام داستانی براتون بگم ، البته داستانی مستند.
یکی بود یکی نبود میزنن زیره چشت میشه کبود
کی بود کی بود ؟ هیشکی نبود !!!
یه نقاشی بود که مدت زیادی برای دیگـران کار می کرد (هم نقاشی درس میداد و هم نقاشی میکرد ) بعداز سی سال تلاش ، یه مقداری پول جمع کرده بود و خواست برای خودش کار کنه ، رفت و مغازه ای رو اجاره کرد و مشغول کار شد ، چند ماهی گذشت ، یه روز صبح از طرف یکی از هنر جوها با نقاش تماس گرفته شد که چه نشستی شهرداری تمامی مغازه ها و واحدهای برج (منظور همان محلیه که نقاش مغازه اجاره کرده بود ) پلمپ کرده ، حالا این که نقاش چه حالی بهش دست داد بماند . خودشو با سرعت به محل رسوند همهمه ای بود . هرکی یه چیزی می گفت تا اینکه همه صدا ها یکی شدو به مامورا گفتن بابا صاحب ملک کارش خلاف بوده ، ما هفتاد خانه وار چه گناهی کردیم ؟ جوابی نیومد در همین لحظه یکی از کسبه فریاد زد تو این دوازده سال که مغازه ها و واحدهای این برج یا فروخته ویا اجاره داده شدن، شهرداری کجا بوده ؟ چشو گوششو با چی بسته بودن ؟ وحالا یه سئوالی ام اینجا پیش میاد که ، صاحب ملک خلاف کرده ، مستاجرین باید تقاص پس بدن؟ قابل توجه مدعیان اجرای عدالت و قابل توجه حقوق بشریا.
یاد ضرب المثل : گنه کرد در شوشتر آهنگری ، در تهرانپارس توی برج سبز زدن سر مسگری
خلاصه سرتونو درد نیارم یه دوسه روزی این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دو باره کسبه شروع بکار کردن . چون موعد قرارداد اجاره مغازه نقاش و بعضی از کسبه داشت تمام می شد و صاحب ملک هم به علت بدهکاری و کلاهبرداری متواری شده بود . مجبور شدن برای شکایت به دادسرای ناحیه برن .رفتن همان و دست از پا درازتر برگشتن همان . قضیه اینطور شد که بعد از پر کردن ورقه دادخواست و فتوکپی گرفتن و بقیه موارد ، رفتن که دادخواست رو در محل مربوطه بجریان بیاندازن که به آنها از طرف مسئول قسمت گفته شد کسانی که طلبشان بیشتر از پنج میلیون باشه باید وکیل بگیرن و در ازای هر یک میلیون طلب پانزده هزار تومان به دادسرا بپردازن . یعنی نقاش که شش میلیون طلبکاربود باید نود هزار تومان بپردازه به اضافه پولی که به وکیل بایدبده حالا باهم میخوایم مسئله ای رو حل کنیم البته اگه بتونیم
صورت مسئله : شخصی شش میلیون تومان سرش کلاه رفت ، گفتن چند صد هزار تومان دیگر هم بده وبعد مقداری آب در هاون بریز وبکوب تا حوصله ات سر نره، حالا پیدا کنید کلاه بردار را !!!
در تاریخ 30/09/1389 کاملا برج سبز دیوار کشی و پلمپ شد. در حال حاضر قسمت زیر همکف هنوز در اختیار مستاجران قرار نگرفته و همه آنها بلا تکلیف منتظر آقای عدالت هستند !
.
کلمات کلیدی:
ای کاش سوار بر ارابه خورشید درگندم زار می تاختم
باید فهمید کدام رنگ چه بویی دارد . من رنگ ساده نیلی را دوست دارم
همیشه می خواستم آغاز هر سال ، بر سر سفره عید همه باشند
دست به دست هم دعای تحویل سال را بخوانیم
دوست داشتم کوله ای به وسعت زمین داشته باشم تا آنرا پر از صفا کنم
بر درهرخانه بروم ، قسمتی از کوله بارم را به آنها به دهم .
چه خوب می شد روزی از سال همگی ، نامه دل هایمان را در بطن یک باد بادک
به آسمان می سپردیم .
م- افشانی
کلمات کلیدی:
مردی یک گربه و یک قناری داشت که هر دو آنها را خیلی دوست داشت .
ولی آنها با هم سازگاری نداشتند،آن مرد خیلی علاقه داشت که گربه و قناری با هم دوست باشند، ولی هر کاری می کرد موفق نمی شد .
یک روز صدای رمالی را شنید که فریاد می زد: فال گیرم ، طالع می بینم... زود به سمت کوچه رفت و رمال رابه خانه دعوت کرد و به او گفت: اگر به توانی کاری کنی که این گربه و آن قناری با هم دوست شوندو باهم کاری نداشته باشند، هر اندازه پول که به خواهی به تو خواهم داد.رمال بعد از کمی فکرکردن قبول کرد ودر مقابل مبلغی حاضر شد این کار را انجام دهد. به صاحب گربه و بلبل گفت: یک گونی به من بده واز اطاق برو بیرون در را هم ببند.
آن مردرفت و رمال مشغول کار شد، بعد از چند دقیقه فریاد زد : بیا داخل کار تمام شد.
صاحب خانه وارد اطاق شد و با تعجب زیاد دید که گربه و قناری روبروی هم نشسته اند و هیچ کاری با هم ندارند!!!
صاحب خانه از رمال خیلی تشکر کرد و او را تا در خانه بدرقه کرد و برگشت با خوشحالی زیاد وارد اطاق شد.
که این بار از تعجب دهانش بیشتر از بار اول باز ماند، چون پرهای پرپر شده قناری را روی زمین، و گربه را در حال لیسیدن لبهایش دید.
مرد با سرعت به کوچه برگشت و به دنبال رمال می گشت تا اینکه او را پیدا کرد و گفت: دو برابر پولی را که به تو دادم بگیر و به من بگو : چه کار کردی که چند لحظه گربه و قناری روبروی هم نشسته بودن وکاری به هم نداشتند
رمال گفت: بعد از اینکه شما از اطاق رفتی بیرون بلافاصله گربه وقناری را با هم داخل گونی انداختم و با سرعت خیلی زیاد گونی رادور سرم چرخوندم بعد از گونی در آوردم و روبروی هم نشوندم.گربه و قناری آنقدر گیج بودن که هم دیگر را نمی دیدن. بعد شم که دیگه خودت دیدی .
کلمات کلیدی: