سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس دانش خود را به رخ مردم کشد، خداوند او را روز قیامت انگشت نما کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

چی می شد اگه :

چرا بعضی ها حرف های اضافی می زنند ، چه اشکالی داره صبح که می خوای بری سر کار ، توی صف اتوبوس یا مترو اینقدر وایسی تا اسفالت زیر پات سبز شه! و باز چه اشکالی داره که یکی قلدر تر از تو مثل قارچ جلوت سبز شه و با پر رویی بدون نوبت سوار اتوبوس یا مترو بشه ، بعد شم اگه اعتراض کنی و شانس بیاری کتک نخوری ، چهار پنج تا لیچارم بارت کنه

تازه بعد از این همه مصیبت وارد اتوبوس یا مترو که میشی ، اونم با فشار پشت سری ، تازه باید مثه گوشت قصابی به میله اتوبوس یا مترو آویزون شی تا خستگیت در بره (خسته نباشی) بالاخره با هزار مصیبت و بدبختی بعد از عوض کردن چند تا اتوبوس یا مترو به محل کارت میرسی، خودتو میندازی روی صندلی! البته اگه محل کارت جای نشستن داشته باشه ، تا خستگیه این همه جنگ و جدال از تنت جدا شه. بعد از رادیو میشنوی که گوینده پس از گفتن جملاتی مثه : قربون شما ، فداتون بشیم – ما بدون شما آب نمی خوریم. عزیزان ، شنوندگان عزیز ، لطفا از وسائل عمومی برای تردد در شهر استفاده کنید راحت ترید.! همینجاست که از کوره در میری رادیو رو خاموش می کنی و زیر لب چند تا فحش آبدارم به اون میدی. اون بنده خدا هم مثل خودته ، یه نوشته جلوش گذاشتن که بخونه. اما اگه همونایی که مسئولن و نا سلامتی مدیرن ، دو سه ماه وادار بشن که از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنن به خاطر خودشونم که شده یه فکری به حال این معضل خواهند کرد

 بالاخره میرسی سر کارت . می بینی اعصابت خورده با ارباب رجوع بد خلقی می کنی ، اونم که یکی مثه خودته با تو بد خلقی می کنه . اگه کارگر باشی کارت رو نمی تونی درست انجام بدی ، کارمند باشی همینطور  خلاصه وقت می گذره و ساعت کارت تموم میشه ولی پیش وجدانت البته ببخشید ( اگه داشته باشی) می بینی امروز کار مثبتی انجام ندادی ، بالاخره با همون مصیبت سر کار رفتن و تکرار همون وقایع ، بر می گردی خونه ، یه آبی به سرو صورتت میزنی و می ری تو فکر ، پیش خودت میگی

چی می شد اگه : صبح که پا میشم بعد از خوردن صبحانه و خداحافظی با عیال ، با آرامش سوار اتوبوس یا مترو بشم که خیلی تمیزه و جای نشستن داره . با یک سلام گرم وخسته نباشید گفتن به راننده روی صندلی بشینم ، اگه تابستون باشه هوای اتوبوس خنک و اگه زمستون بود گرمای ملایم داخل اتوبوس ، گپ زدن با مسافر بغل دستی ، کمی مطالعه کتاب یا روزنامه به محل کارم برسم ، و بالاخره با برخورد مهربان با ارباب رجوع  یا مشتری یا هر کی که بمن مراجعه می کنه، کارش و راه بندازم. واقعا میشه ، آیا کارآیی من یا امثال من بیشتر نمیشه و کار آیی بیشتر باعث پیشرفت جامعه نخواهد شد؟؟؟!!! قابل توجه روانشناسان ، جامعه شناسان ، کارشناسان و برنامه ریزان

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط کامران کهنموئی 88/1/21:: 8:12 عصر     |     () نظر