نگاهها گرفته اند ، عشق خبر نمی کند یا که به روی کس کسی، دگرنظر نمی کند
شب و نگاه وآسمان ، دلهره های بی امان ولی نگاه هیچ کس ، شوق سحر نمـی کند
همان که ازد لت گذشت ، گذشته های پرزخاک منو صدای بی کسی ، راه دگـر نمـی کند
همان که از نگاه تو ، هزار دور فتاده است صـدا و د م نمیـزند ، نگاه غـم نمـی کند
بهار پیش کش توو ، خزان روزگار من د گر کسی شبیه من ، خزان به سر نمـی کند
همان به که روزگار ، مرا به خاک می برد وگرنه دل که طاقت ، عشق و ضررنمی کند
کلمات کلیدی: هنرکده نقاشی کهنموئی