زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
(شاعر ؟؟؟)
کلمات کلیدی: هنرکده نقاشی کهنموئی
پنجره
در این روزگارکه نظاره کردن یک منظره ی سبز ، طبیعی و زیبا مارا وادار به پیمودن مسیری طولانی می کند. داشتن پنجره ای در خانه های کوچک و سنگیمان که حتی برای لحظه ای نگاهمان را از سیاهی و دود و دنیای ماشینی اطرافمان دور کند و رو به طبیعتی سبز و زیبا بیاندازد ، آرزوی روح و تخیل پاک من و توست، که در حال حاضر زندانی قفس های تنگی هستند که ما برای آنها ساخته ایم .
امروز که نقاش با تخیل سبز و سفید خود بدور از هیا هو به دنبال شکار و جاودانه کردن منظره ای برای ما با تمام وسایلی که در اطراف دارد ، مثل رنگ و بوم و روحی سبک که بتواند از سیاهی به سمت و سوی زیبایی راه بیابد و توانسته برای ما چنین فرصتی فراهم کند . باید ارزش این کار را درک کنیم و خود را نیز در پرواز روح نقاش در بازی رنگ ها شریک بدانیم و ارزش قائل شویم ، برای دنیایی غیر از بعد مادی، لحظه ای از قفس جسم رها شویم ، تا لحظه ای آرامش را برای خود ارمغان بیاوریم .
این پنجره ای که نقاش با دستان خسته از زمانه، ولی با امید پاک کردن خستگی ها و سیاهی ها از روی شیشه ی قلب و چشممان به رویمان گشوده، به نظاره بنشینیم تا آماده تر و باروحی رها ، جسممان را برای تلاش های سازنده فردا آماده کنیم .
کلمات کلیدی: هنرکده نقاشی کهنموئی
یکی از دعاهای امام علی (ع)
خدایا توبا دوستانت ازهمه انس گیرنده تری،و برطرف کننده نیازهای توکل کنندگانی ؛ بر اسرار پنهانشان آگاه، وبه آنچه دردل دارند آشنائی، و از دیدگاه های آنان با خبر و رازشان نزد تو آشکار و دلهاشان درحسرت دیدار تو داغداراست . اگرتنهایی و غربت به وحشتشان اندازد، یاد تو آرامشان می کند. اگر مصیبت ها برآنان فرودآید، به تو پناه می برند، و روی به درگاه تو دارند، زیرا می دانند که سر رشته کارها به دست توست،وهمه کارها از خواست تو نشأت می گیرد. خدایا اگر برای خواستن در مانده شوم،یاراه پرسیدن را ندانم،تو مرا به اصلاح کارم راهنمائی فرما وجانم را به آنچه مایه رستگاری من است، هدایت کن، که چنین کاری از راهنمایی های تو بدور، وازکفایت های تو ناشناخته نیست.
خدایا مرابابخشش خود بپذیر، وباعدل خویش،بامن رفتار مکن!.
کلمات کلیدی: هنرکده نقاشی کهنموئی
مسافر
مسافر خسته بود، قصد کرد شب را در جنگل بماند ، هوا سرد و تاریک بود و تشنگی تنها عادت مسافر، شاخه های خشگ را جمع کرد و از کوله بار خود ظرف آبی را در آورد و در کاسه ای که همراه داشت ریخت ، جرعه ای نوشید و آتشی بر هم زد تا سردی و تاریکی را در گرمای نفرت آتش بسوزاند ، اما عجب بی خبر کاسه آب را در کنار آتش دیوانه گذاشت .
مسافر خوابید ولی آب نخوابید ولی آتش نخوابید ،آب به آتش نگاه می کرد و تصویر آتشین او را بر دل سرد خود حک می نمود ، آتش تمام ذوق خود رابه کار میبردتا در برابر صورت سرد آب خودنمایی کند آرایش آب ، ماه و ستارگان و درختان بلند و آرایش آتش، گرما و نور و خاکستر سرمه گونش بود ، نگاهها در گذر ثانیه ها برهم گره میخورد و آب و آتش هردو دلبری میکردند وآتش ، عشق راجایگزین نفرت کرد و سوخت و گرمابخش تر و نورانی تر شد ، آب از آتش روشنی می گرفت و ثانیه ها همچنان می گذشت و مسافر همچنان خوابیده بود آتش به هوای عشق آب ، گرم تر میسوخت و دل سرد آبرا آب تر می کرد . داستان عشق آب و آتش تا صبح ادامه داشت ، داستان عشقی که شروعش جلوه ی یک نگاه سرد دریک نگاه گرم بود، داستان آرزویی فریبنده آرزوی رسیدن ، رسیدنی که بهای سنگینی درپی داشت !
هوای گرم مسافر را از خواب بیدار کرد ، هوای گرم عشقی که مسافر از آن بی خبر بود ، کاسه آب را برداشت جرعه ای نوشید و این بار همدم آتش را نه در کنار او بلکه بر سر سرخش فروریخت ، آه دود آلود آتش بلند شد و آب در تن سرد خاک مدفون
آرزوشان چه بد بر آورده شد و این عشق چه سزاوار پایانی
مسافر کوله بار خود را برداشت و راه جنگل را پیش گرفت ، هوا در حال سرد شدن بود و مسافر همچنان بی خبر راه را می پیمود ، مقصد بعدی او کجا بود هیچ کس نمی دانست
شاید مسافر ، سرنوشت باشد و جنگل ، زندگی . و این عشق نا فرجام و یا بهتراین عشق بد فرجام ، شاید... اشتباه من و تو
کلمات کلیدی: هنرکده نقاشی کهنموئی
مبعث
پیامبر در آنروز ، عشق دیگر داشت
غارحرا شور و شوق بیش تر داشت
پیامبر نگاهی به آسمان می کرد
آسمان هم ، خورشیدی درخشانتر داشت
پیامبر مثل هر روز راز و نیاز می کرد
ولی این راز و نیاز ، حال و هوای دیگر داشت
پیامبر نشسته در حال راز و نیاز
خدا هم به او ، یک نگاه دیگر داشت
فرستاد آنروز جبرئیلش را
جبرئیل هم آنروز ، پیغام دیگر داشت
جبرئیل می گفت ، بخوان تو ای احمد
احمد در آنروز ، نگاه دیگر داشت
هم چنان خواند ، آیه ی الهی را
غار حرا آنروز ، عطر و بوی دیگر داشت
( مبعث حضرت رسول (ص) مبارک باد)
کلمات کلیدی: هنرکده نقاشی کهنموئی
نگاهها گرفته اند ، عشق خبر نمی کند یا که به روی کس کسی، دگرنظر نمی کند
شب و نگاه وآسمان ، دلهره های بی امان ولی نگاه هیچ کس ، شوق سحر نمـی کند
همان که ازد لت گذشت ، گذشته های پرزخاک منو صدای بی کسی ، راه دگـر نمـی کند
همان که از نگاه تو ، هزار دور فتاده است صـدا و د م نمیـزند ، نگاه غـم نمـی کند
بهار پیش کش توو ، خزان روزگار من د گر کسی شبیه من ، خزان به سر نمـی کند
همان به که روزگار ، مرا به خاک می برد وگرنه دل که طاقت ، عشق و ضررنمی کند
کلمات کلیدی: هنرکده نقاشی کهنموئی
عدالت
چه کلمه زیبائی ، آدم اینروزها وقتی که این کلمه رو از دهن بعضی ها توی این دوره زمونه میشنوه . واقعاً به فکر فرو میره و بعضی وقتها خندش میگیره از این آدما که این کلمه رو هی تکرار میکنن و هی از بی عدالتی دیگران حرف میزنن . اگه میخوای یه چشمه از این عدالتو ببینی دنبال من بیا ، تا ببینی دور وبرت چقدر عدالت ریخته . مواظب باش ! مواظب باش که تو این همه عدالت غرق نشی میخوام داستانی براتون بگم ، البته داستانی مستند یکی بود یکی نبود میزنن زیره چشت میشه کبود کی بود کی بود ؟ هیشکی نبود یه نقاشی بود که مدت زیادی برای دیگـران کار می کرد (هم نقاشی درس میداد و هم نقاشی میکرد ) بعداز سی سال تلاش ، یه مقداری پول جمع کرده بود و خواست برای خودش کار کنه ، رفت و مغازه ای رو اجاره کرد و مشغول کار شد ، چند ماهی گذشت ، یه روز صبح از طرف یکی از هنر جوها با نقاش تماس گرفته شد که چه نشستی شهرداری تمامی مغازه ها و واحدهای برج و (منظور همان محلیه که نقاش مغازه اجاره کرده بود ) پلمپ کرده ، حالا این که نقاش چه حالی بهش دست داد بماند . خودشو با سرعت به محل رسوند همهمه ای بود . هرکی یه چیزی می گفت تا اینکه همه صدا ها یکی شدو به مامورا گفتن بابا صاحب ملک کارش خلاف بوده ، ما هفتاد خانه وار چه گناهی کردیم ؟ جوابی نیومد در همین لحظه یکی از کسبه فریاد زد تو این هشت سال که مغازه ها و واحدهای این برج یا فروخته ویا اجاره داده شدن شهرداری کجا بوده ؟ چشو گوششو با چی بسته بودن ؟ وحالا یه سئوالی ام اینجا پیش میاد که ، صاحب ملک خلاف کرده ، مستاجرین باید تقاص پس بدن؟ قابل توجه مدعیان اجرای عدالت و قابل توجه حقوق بشریا یاد ضرب المثل : گنه کرد در شوشتر آهنگری ، در تهرانپارس توی برج سبز زدن سر مسگری خلاصه سرتونو درد نیارم یه دوسه روزی این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دو باره کسبه شروع بکار کردن . چون موعد قرارداد اجاره مغازه نقاش و بعضی از کسبه داشت تمام می شد و صاحب ملک هم به علت بدهکاری و کلاهبرداری متواری شده بود . مجبور شدن برای شکایت به دادسرای ناحیه برن .رفتن همان و دست از پا درازتر برگشتن همان . قضیه اینطور شد که بعد از پر کردن ورقه دادخواست و فتوکپی گرفتن و بقیه موارد ، رفتن که دادخواست رو در محل مربوطه بجریان بیاندازن که به آنها از طرف مسئول قسمت گفته شد کسانی که طلبشان بیشتر از پنج میلیون باشه باید وکیل بگیرن و در ازای هر یک میلیون طلب پانزده هزار تومان به دادسرا بپردازن . یعنی نقاش که شش میلیون طلبکاربود باید نود هزار تومان بپردازه به اضافه پولی که به وکیل بایدبده حالا باهم میخوایم مسئله ای رو حل کنیم البته اگه بتونیم صورت مسئله : شخصی شش میلیون تومان سرش کلاه رفت ، گفتن چند صد هزار تومان دیگر هم بده وبعد مقداری آب در هاون بریز وبکوب تا حوصله ات سر نره، حالا پیدا کنید کلاه بردار را جواب : یا آن شخص گوشش دراز بوده یا روی پیشونیش چیزی نوشته شده بوده ؟؟؟ بگذریم، اونا برگشتن سر کاراشون و بعد از چند روز تلفناشونم قطع شد .البته به درخواست یکی از طلبکارای صاحب ملک در واقع رگ ارتباطی مشتری با کاسبها قطع شد . بگردم این همه عدالتــو
هفت سال این نقاش بیمه بود ، حالا که برای خودش کار می کنه ومیخواد بیمه اش رو ادامه بده میگن نمیشه البته در بیمه های اجتماعی نه (بیمه های اشتباهی) خفه شدیم از این همه
عدالت
تکرار همین عمل در تاریخ 30 /09 / 1389
کلمات کلیدی: هنرکده نقاشی کهنموئی